من عاشقتتتتتتم
سلام گلم بعد از 43 روز بالاخره برگشتیم بندر، البته یک هفته ای می شه که برگشتیم ولی فرصت نکرده بودم چیزی بنویسم. تو خیلی خوشحال بودی که داریم برمی گردیم و برای من وبابایی خیلی جالب بود که اینقدر خونه خودمون رو دوست داری. به هر حال، دیشب ولنتاین بود و از اونجایی که من هر فرصتی رو برای ابراز عشقم به تو بابایی دوست دارم دیشب یه جشن کوچیک گرفتیم.البته بابایی خبر نداشت و وقتی عصر برای انجام کاری رفته بود بیرون تا کاری انجام بده یه غذای جدید و لذیذ پختم، تازگی ها نون هم می پزم که دیشب نونها رو به شکل قلب پختم، میز شام رو تو آشپزخونه چیدم، و هر دومون آماده شدیم و تو در آخر از من خواستی که لبای تو رو هم آرایشگاه کنم تا مثل لبای من خوش رنگ بشه و بعد...
نویسنده :
الهام
18:56